Monday, May 4, 2009

رقص زندگی

دل به تو بستم، چون کودکی که از مدرسه می گریزد..و..
گنجشک ها و شعرهایش را
در جیب شلوارش پنهان می کند..
درزندگی هر انسانی مجال آن هست
تا بیرون بخزد از سلول تنگش..
و آزادی را تمرین کند!
هرچه می خواهد بگوید و...
دستانش را
به هر طرفی که خواست تکان بدهد
آن دم که مایل است
دوست بدارد..
ازاین روست که دوست داشتن تو، رقصیدن را به من آموخت دنل بانو
و همچنان که این سخن بر زبانم می گذرد
لحظه
بی جسم و بی وزن
زیرپایم دهان می گشاید و بر فراز سرم بسته می شود
وزمان ناب
همین است