Friday, August 31, 2007

کودکی ز سر گیرید

انسان باید دوباره یک کودک شود.تنها آن گاه از زیبایی و شگفتی هستی به راستی آگاه می شود.بهت و شگفتی کودکانه سر اغاز دینداری است.اما اغلب چنین می شود-حتما باید چنین شود،گریزی ازان نیست، یک شر تقریبا لازم است-که پاکی و سادگی هر کودکی آلوده شود،زیرااورابایدآموزش و پرورش داد.اوباید زبان،ریاضی و جغرافی بیاموزد.باید در یک رشتهمتخصص شود-یک دکتر،یک مهندس یا یک دانشمند شود.ضروریات زندگی به گونه ای است که کودک را نمی توان به حال خود رها کرد.
وتمام این آموزش و پرورش ها ، پاکی و سادگی کودک را ازبین می برند و اورا به یک دانشور تبدیل می سازند.کودک از معاپلومات انباشته می شود و لذت بهت و شگفتی رااز دست می دهد، زیرا اکنون گمان می کند که می داند.پس بهت و شگفتی به چه کار می آید؟دیگر هیچ چیزی او را شگفت زده نمی سازد- و این نوعی مرگ روحی است.
او به انسانی بسیار مفیدبرای دنیا تبدیل می شود.زیرک ، فریبکار وقدرتمند می شود.چون دارای برخی سودمندی در دنیاست،به کالایی تبدیل می شودکه می توان را در محل های تجاری و بازارخریدوفروش کرد.هر قدر دانش بیشتری اندوخته باشد،قیمتش بالاتر می رود.اما در این میان چیزی بسیار با ارزش از دست می رود که دوباره باید آن را به دست آورد.
باگوان شری راجنیش -اوشو
ترجمه: مجید پزشکی

Tuesday, August 21, 2007

مطرب بزن آن نواي بي رنگ

مطرب بزن آن نوای بی رنگ
بی رنگ بزن به پرده آهنگ
بی رنگ بزن ره عدم را
بی رنگ ببند گوش غم را
..........
دریغ است گوهر اشک در پای درهم و دینار ریختن
وحیف است غم جان و جانان به نان فروختن
گناه را به آب توبه شستن،خوشتر که به اتش دوزخ پاک کردن
چه نامردمند آنان که از سفره مسکینان می دزدند و بر خوان خویش می نهند
نمک برخوان آن مرد جاری باد که همسایه رابر خوان خویش می نهد
و باغ آن باغبان پرگل و ریحان باد که گلی به دست بینوایی دهد
اگرفرشتگان در پای ما به سجده افتادند
چرامایکدیگر را تکریم نکنیم
زیرکی و رندی این است که خود را حاشا کنی
و نشان خودگم کنی تا از حقیقت نشانی بیابی
دست بی وضویی که آبرویی نریزد
خوشتراز وضوی ریاکاری که آلوده به غیبت است.

پریش شهرضایی



Saturday, August 18, 2007

ای مطربان مطربی ز سر گیرید

...........
آری در فلکی دور دست
خواه آگاه از گذشته و خواه بی خبر
تو همچنان فرمان روحی را که در آن زیست می کنی بجای می آوری
چابک و خستگی ناپذیر چنانکه در اینجا بودی
تو همچنان با شور و عشق خیر و خوبی را از خاک بر می گیری
و شر و بدی رابه خاک می نشانی
وبا صفیر شیپورخویش آنان را که با چشم نیم خواب در مرز تیره میان خیر و شر گام برمی دارند
بیدار می کنی، زنده می کنی، وقدرت می بخشی
و چنین بود رسالت تو بر روی زمین
زندگی انسان فانی بر کره خاک چیست؟
بیشتر مردمان چون گرداب به گرد خود می چرخند
می خورند و می آشامند
و پریشان می گویند
مایه ای به چنگ می آورند و به راهی هدر می دهند
به اوج می روند وبرخاک می افتند
کورانه می کوشند و چیزی نمی یابند
و آنگاه می میرند و محو می شوند
و هیچ کس نمی پرسد که آنان چه شدند و کجا رفتند
چنانکه هیچ کس نمی پرسد
هزاران هزار موج که در پهنه اقیانوس روشن از مهتاب
هردم خیز می گیرند و کف بر لب می آورند
و لحظه ای می پایند و از میان می روند
چه می شوند

متیوآرنولد - دکتر حسین الهی قمشه ای

بیایید بیایید به گلزار بگردیم

این وبلاگ را با استعانت از پروردگار عزیزو به اشارت حضرت مطرب می نویسم. اهتمام من بر این است که در این ایینه گلزار جهان را به نمایش بگذارم. گلزاری که سالها پیش حضرت مولانا درعرصه حمله مغول خنیاگرآن بود. و امید آنکه همت پاک کیمیاگران شادی تا جان در بدن دارم بدرقه راهم باشد و جز به ستایش شادی و شادی آفرین چیزی ننویسم.
جستجوگری هستم که راستی را در مستی می جویم که خرد از مستی عشق می زاید و به گفته اسدی طوسی:
عروسیست می ، شادی آئین او که شاید « خرد» داد ، کابین او
اولین «پست» را نثار خنیاگران شادی می کنم:
......
اگر قافله بشریت هنوزفرونیفتاده و هلاک نشده است
سپاس و منت شماراست
پس در این ساعت نیاز
که قوم شما از پای در آمده
و نشاط زندگی از کف داده اند
شما چون فرشتگان و کروبیان
با فروغ عشق الهی رخ نمایید
و چون فانوس های امید در دیده خستگان ظاهر شوید
که در دلهای شما سستی راه ندارد
و با زبان شما کاهلی بیگانه است
و پیشانی شما هیچ گاه نقش ملالت نمی گیرد
پس در قافله ما فرود آیید
که با شنیدن آوای شما
ترس و اضطراب و نومیدی از ما می گریزند
به میان آیید
خفتگان را بیدار کنید
گمراهان را فرا خوانید
خستگان را توان بخشید
و دلیران را ستایش کنید و نیرو افزایید
و همه را به انتهای بیابان
تا شهر خداوند رهنمون شوید

متیوآرنولد ( دکتر حسین الهی قمشه ای)

ساقی