Friday, September 28, 2007

ازرحمت خدا بجوييم

كتب علي نفسه الرحمه
قران كريم

مبين خويش و خدا راببين

الهی به جان خراباتیان
کزین تهمت هستی ام وارهان
به خمخانه وحدتم راه ده
دل زنده و جان آباد ده
خدارازمیخانه گرآگهی
به مخموربیچاره بنما رهی
که از کثرت خلق تنگ آمدم
به هرسو شدم سر به سنگ آمدم
بیا ساقی می به گردش درآر
که دل گیرم از گردش روزگار
میی ده که چون ریزیش در سبو
برآرد سبو از دل آواز او
به میخانه آ و صفا راببین
مبین خویش و خدا راببین
میی کو مراوارهاندزمن
ازاین و ازآن و زماوزمن
ازآن می که چون شیشه برنگذرد
لب شیشه تب خاله از تب زند
تودرحلقه می پرستان درآ
که چیزی نبینی به غیرازخدا
بده ساقی می که تا دم زنی
قلم بر سر هردوعالم زنی
سبک باش و رطل گرانم بده
وگرفاش نتوان نهانم بده
که گردرآتشاست این دل روشنم
همان آب که آبی بر آتش زند
زمن بشنو ای پیر روزگار
مکن تکیه بر گردش روزگار
که این منزل درد وجای غم است
دراین دامگه شادمانی کم است
وحدت كرمانشاهي

Saturday, September 15, 2007

چنگ ازل

دست خداى احد لم يزل *** ساخت يكى چنگ به روز ازل
بافته ابريشمش از زلف حور *** بسته بر او پرده موزون ز نور
نغمه او رهبر آوارگان *** مويه او چاره بيچارگان
گفت گر اين چنگ نوازندراست *** مهر فزونى كند و ظلم كاست
نغمه اين چنگ نواى خداست *** هر كه دهد گوش براى خداست
گر بنوازد كسى اين چنگ را *** گم نكند پرده و آهنگ را
هر كه دهد گوش و مهيّا شود *** بند غرور از دل او وا شود
گر چه بود جنگ بر آهنگ چنگ *** چنگ خدا محو كند نام جنگ
چون كه خدا چنگ چنين ساز كرد *** چنگ زنى بهر وى آواز كرد
گفت كه ما صنعت خود ساختيم *** سوى گروه بشر انداختيم
راه نموديم به پيغمبران *** تا بنمايند ره ديگران
كيست كه اين ساز بسازد كنون *** بهر بشر چنگ نوازد كنون؟
چنگ ز من، پرده ز من، ره ز من *** كيست نوازنده در اين انجمن؟
هر كه نوازد، بنوازم ورا *** در دو جهان سر بفرازم ورا
چنگ محبت چه بود؟ جود من *** نيست جز اين مسأله مقصود من
گوش بر الهام خدائى كنيد *** وز ره ابليس جدائى كنيد
رشته الهام نخواهد گسست *** تا به ابد متصّل است از الست
هر كه روانش ز جهالت برى است *** نغمه او نغمه پيغمبرى است
ملك الشعرا بهار


Wednesday, September 12, 2007

اميد همه جان ما از غيب رسيد آمد

نوميد مشو جانا کاوميد پديد آمد
اميد همه جان ما ازغيب رسيد آمد
نوميد مشو گرچه مريم بشد از دستت
کان نور که عيسي را بر چرخ کشيد آمد
اي شب به سحر برده در يارب و يارب ، تو
آن يارب ويارب را رحمت به شنيد آمد
اي درد کهن گشته ! بخ بخ که شفا آمد
وي قفل فرو بسته بگشا که کليد آمد
مولانا

Thursday, September 6, 2007

مستان سلامت مي كنند

رو آن رَبابي را بگو مستان سلامت مي كنند
وان مرغ آبي را بگو مستان سلامت مي كنند
وان مير ساقي را بگو مستان سلامت مي كنند
وان عمر باقي را بگو مستان سلامت مي كنند
وان مير غوغا را بگو مستان سلامت مي كنند
وان شور و سودا را بگو مستان سلامت مي كنند
اي مَه ز رخسارت خَجِل مستان سلامت مي كنند
وي راحت و آرام دل مستان سلامت مي كنند
اي جانِ جان، اي جانِ جان مستان سلامت مي كنند
اي تو چنين و صد چنان مستان سلامت مي كنند
اينجا يكي با خويش نيست مستان سلامت مي كنند
يك مست اينجا بيش نيست مستان سلامت مي كنند
اي آرزوي آرزو مستان سلامت مي كنند
اين پرده را بردار از او مستان سلامت مي كنند
حضرت مولانا

Saturday, September 1, 2007

از باده عشق غصه بر باد شود

از باده عشق غصه بر باده شود
ویران شده حادثه آباد شود
بر خاطر غمگین گذرد شاد شود
زاندوه و غم زمانه آزاد شود

عبدالرحمن جامی