Saturday, December 8, 2007

درپاس داشت انسان


همه روزه روزه بودن ٬همه شب نماز کردن
همه ساله حج نمودن ٬سفر حجاز کردن
شب جمعه ها نخفتن ٬ به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن
ز مناهی و ملاهی همه احتراز کردن
ز مدینه تا به کعبه سر و پا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به وظیفه باز کردن
به خدا که هیچ یک را ثمر ان قدر نباشد
که به روی نا امیدی در بسته باز کردن
شیخ بهایی

Sunday, December 2, 2007

کتابت بر آب

بر همه چیز كتابت بود مگر بر آب.
اگر گذر كنی بر دریا ، از خون خویش كتابت كن ، تا آن كز پی تو در آید داند كه عاشقان
و مستان و سوختگان رفته اند
ابوالحسن خرقانی

Sunday, November 25, 2007

شادیم که شاه را سزاییم

شمس تبریز خود بهانه ست
ماییم به حسن لطف ماییم
باخلق بگو برای روپوش
کاوشاه کریم و ما گداییم
ماراچه زشاهی وگدایی؟
شادیم که شاه را سزاییم
محویم به حسن شمس تبریز
درمحونه اوبود نه ماییم

حضرت مولانا

Tuesday, November 13, 2007

بگذار آب و خاك

بگذار آب و خاك
هوا و ميوه هاى سرزمينم شيرين باشد،
پروردگارا.
بگذار خانه ها و بازارها، جنگل ها و
مزارع سرزمينم پر و پيمان باشد،
پروردگارا.
بگذار وعده ها و اميدوارى ها، كردارها و
گفتارهاى سرزمينم راست و درست باشد،
پروردگارا.
بگذار زندگى ها و دل هاى پسران و
دختران سرزمينم يكى باشد،
پروردگارا.
رابيندرانات تاگور
مترجم صفدر تقى زاده

Saturday, October 20, 2007

خلق:رعيت خدا

عبادت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
سعدي عليه الرحمه

Monday, October 1, 2007

عاشقم بر همه عالم

دوستی چیزی روحانی در خود دارد.عشق،جسمانی است اما دوستی،روحانی.وتازمانی که عشق تو به دوستی تبدیل نشود ازآن رنج خواهی برد.به جای اینکه به شادمانی دست یابی بدبختی بیشتری نصیب تو خواهدشد.اما بدبختی تو برخاسته از انرژی عشق نیست،بلکه به این علت است که نتوانسته ای این انرزی را پالایش کنی.درموردآن چندان هنری به خرج نداده ای.عشق را بدیهی نشمرده ای.انگارکه آن هدف و مقصود است.درحالیکه هدف ومقصودنیست.
بگذارعشقت به دوستی تبدیل شود.بگذارعشق عبادت توشود.این ها دوامکان و دوجنبه عشق است.اگرتوبا کسی که به او عشق می ورزی دوستی کنی، می توانی به افرادبسیاری عشق بورزی.آن گاه عشق تو گسترش می یابد.دایره عشق تو بزرگ و بزرگ تر می شود.این یک جنبه از عشق است.
جنبه ی دیگراین است که وقتی تو به اشخاص بسیاری بدون آن که به آنان دل ببندی عشق بورزی و بگذاری آن ها نیز به تو عشق بورزند، عشق تو از جنبه ای دیگر نیز رشد می یابد-این جنبه عبادت نامیده می شود.
عبادت یعنی عشق ورزیدن به کل هستی،دوستی کردن با درختان، تکه سنگ ها،رودخانه ها، کوه ها وستاره ها.آن گاه که دوستی به مرحله عبادت برسد، تودیندار می شوی.

باگوان شری راجنیش
ترجمه مجیدپزشکی

Friday, September 28, 2007

ازرحمت خدا بجوييم

كتب علي نفسه الرحمه
قران كريم

مبين خويش و خدا راببين

الهی به جان خراباتیان
کزین تهمت هستی ام وارهان
به خمخانه وحدتم راه ده
دل زنده و جان آباد ده
خدارازمیخانه گرآگهی
به مخموربیچاره بنما رهی
که از کثرت خلق تنگ آمدم
به هرسو شدم سر به سنگ آمدم
بیا ساقی می به گردش درآر
که دل گیرم از گردش روزگار
میی ده که چون ریزیش در سبو
برآرد سبو از دل آواز او
به میخانه آ و صفا راببین
مبین خویش و خدا راببین
میی کو مراوارهاندزمن
ازاین و ازآن و زماوزمن
ازآن می که چون شیشه برنگذرد
لب شیشه تب خاله از تب زند
تودرحلقه می پرستان درآ
که چیزی نبینی به غیرازخدا
بده ساقی می که تا دم زنی
قلم بر سر هردوعالم زنی
سبک باش و رطل گرانم بده
وگرفاش نتوان نهانم بده
که گردرآتشاست این دل روشنم
همان آب که آبی بر آتش زند
زمن بشنو ای پیر روزگار
مکن تکیه بر گردش روزگار
که این منزل درد وجای غم است
دراین دامگه شادمانی کم است
وحدت كرمانشاهي

Saturday, September 15, 2007

چنگ ازل

دست خداى احد لم يزل *** ساخت يكى چنگ به روز ازل
بافته ابريشمش از زلف حور *** بسته بر او پرده موزون ز نور
نغمه او رهبر آوارگان *** مويه او چاره بيچارگان
گفت گر اين چنگ نوازندراست *** مهر فزونى كند و ظلم كاست
نغمه اين چنگ نواى خداست *** هر كه دهد گوش براى خداست
گر بنوازد كسى اين چنگ را *** گم نكند پرده و آهنگ را
هر كه دهد گوش و مهيّا شود *** بند غرور از دل او وا شود
گر چه بود جنگ بر آهنگ چنگ *** چنگ خدا محو كند نام جنگ
چون كه خدا چنگ چنين ساز كرد *** چنگ زنى بهر وى آواز كرد
گفت كه ما صنعت خود ساختيم *** سوى گروه بشر انداختيم
راه نموديم به پيغمبران *** تا بنمايند ره ديگران
كيست كه اين ساز بسازد كنون *** بهر بشر چنگ نوازد كنون؟
چنگ ز من، پرده ز من، ره ز من *** كيست نوازنده در اين انجمن؟
هر كه نوازد، بنوازم ورا *** در دو جهان سر بفرازم ورا
چنگ محبت چه بود؟ جود من *** نيست جز اين مسأله مقصود من
گوش بر الهام خدائى كنيد *** وز ره ابليس جدائى كنيد
رشته الهام نخواهد گسست *** تا به ابد متصّل است از الست
هر كه روانش ز جهالت برى است *** نغمه او نغمه پيغمبرى است
ملك الشعرا بهار


Wednesday, September 12, 2007

اميد همه جان ما از غيب رسيد آمد

نوميد مشو جانا کاوميد پديد آمد
اميد همه جان ما ازغيب رسيد آمد
نوميد مشو گرچه مريم بشد از دستت
کان نور که عيسي را بر چرخ کشيد آمد
اي شب به سحر برده در يارب و يارب ، تو
آن يارب ويارب را رحمت به شنيد آمد
اي درد کهن گشته ! بخ بخ که شفا آمد
وي قفل فرو بسته بگشا که کليد آمد
مولانا

Thursday, September 6, 2007

مستان سلامت مي كنند

رو آن رَبابي را بگو مستان سلامت مي كنند
وان مرغ آبي را بگو مستان سلامت مي كنند
وان مير ساقي را بگو مستان سلامت مي كنند
وان عمر باقي را بگو مستان سلامت مي كنند
وان مير غوغا را بگو مستان سلامت مي كنند
وان شور و سودا را بگو مستان سلامت مي كنند
اي مَه ز رخسارت خَجِل مستان سلامت مي كنند
وي راحت و آرام دل مستان سلامت مي كنند
اي جانِ جان، اي جانِ جان مستان سلامت مي كنند
اي تو چنين و صد چنان مستان سلامت مي كنند
اينجا يكي با خويش نيست مستان سلامت مي كنند
يك مست اينجا بيش نيست مستان سلامت مي كنند
اي آرزوي آرزو مستان سلامت مي كنند
اين پرده را بردار از او مستان سلامت مي كنند
حضرت مولانا

Saturday, September 1, 2007

از باده عشق غصه بر باد شود

از باده عشق غصه بر باده شود
ویران شده حادثه آباد شود
بر خاطر غمگین گذرد شاد شود
زاندوه و غم زمانه آزاد شود

عبدالرحمن جامی

Friday, August 31, 2007

کودکی ز سر گیرید

انسان باید دوباره یک کودک شود.تنها آن گاه از زیبایی و شگفتی هستی به راستی آگاه می شود.بهت و شگفتی کودکانه سر اغاز دینداری است.اما اغلب چنین می شود-حتما باید چنین شود،گریزی ازان نیست، یک شر تقریبا لازم است-که پاکی و سادگی هر کودکی آلوده شود،زیرااورابایدآموزش و پرورش داد.اوباید زبان،ریاضی و جغرافی بیاموزد.باید در یک رشتهمتخصص شود-یک دکتر،یک مهندس یا یک دانشمند شود.ضروریات زندگی به گونه ای است که کودک را نمی توان به حال خود رها کرد.
وتمام این آموزش و پرورش ها ، پاکی و سادگی کودک را ازبین می برند و اورا به یک دانشور تبدیل می سازند.کودک از معاپلومات انباشته می شود و لذت بهت و شگفتی رااز دست می دهد، زیرا اکنون گمان می کند که می داند.پس بهت و شگفتی به چه کار می آید؟دیگر هیچ چیزی او را شگفت زده نمی سازد- و این نوعی مرگ روحی است.
او به انسانی بسیار مفیدبرای دنیا تبدیل می شود.زیرک ، فریبکار وقدرتمند می شود.چون دارای برخی سودمندی در دنیاست،به کالایی تبدیل می شودکه می توان را در محل های تجاری و بازارخریدوفروش کرد.هر قدر دانش بیشتری اندوخته باشد،قیمتش بالاتر می رود.اما در این میان چیزی بسیار با ارزش از دست می رود که دوباره باید آن را به دست آورد.
باگوان شری راجنیش -اوشو
ترجمه: مجید پزشکی

Tuesday, August 21, 2007

مطرب بزن آن نواي بي رنگ

مطرب بزن آن نوای بی رنگ
بی رنگ بزن به پرده آهنگ
بی رنگ بزن ره عدم را
بی رنگ ببند گوش غم را
..........
دریغ است گوهر اشک در پای درهم و دینار ریختن
وحیف است غم جان و جانان به نان فروختن
گناه را به آب توبه شستن،خوشتر که به اتش دوزخ پاک کردن
چه نامردمند آنان که از سفره مسکینان می دزدند و بر خوان خویش می نهند
نمک برخوان آن مرد جاری باد که همسایه رابر خوان خویش می نهد
و باغ آن باغبان پرگل و ریحان باد که گلی به دست بینوایی دهد
اگرفرشتگان در پای ما به سجده افتادند
چرامایکدیگر را تکریم نکنیم
زیرکی و رندی این است که خود را حاشا کنی
و نشان خودگم کنی تا از حقیقت نشانی بیابی
دست بی وضویی که آبرویی نریزد
خوشتراز وضوی ریاکاری که آلوده به غیبت است.

پریش شهرضایی



Saturday, August 18, 2007

ای مطربان مطربی ز سر گیرید

...........
آری در فلکی دور دست
خواه آگاه از گذشته و خواه بی خبر
تو همچنان فرمان روحی را که در آن زیست می کنی بجای می آوری
چابک و خستگی ناپذیر چنانکه در اینجا بودی
تو همچنان با شور و عشق خیر و خوبی را از خاک بر می گیری
و شر و بدی رابه خاک می نشانی
وبا صفیر شیپورخویش آنان را که با چشم نیم خواب در مرز تیره میان خیر و شر گام برمی دارند
بیدار می کنی، زنده می کنی، وقدرت می بخشی
و چنین بود رسالت تو بر روی زمین
زندگی انسان فانی بر کره خاک چیست؟
بیشتر مردمان چون گرداب به گرد خود می چرخند
می خورند و می آشامند
و پریشان می گویند
مایه ای به چنگ می آورند و به راهی هدر می دهند
به اوج می روند وبرخاک می افتند
کورانه می کوشند و چیزی نمی یابند
و آنگاه می میرند و محو می شوند
و هیچ کس نمی پرسد که آنان چه شدند و کجا رفتند
چنانکه هیچ کس نمی پرسد
هزاران هزار موج که در پهنه اقیانوس روشن از مهتاب
هردم خیز می گیرند و کف بر لب می آورند
و لحظه ای می پایند و از میان می روند
چه می شوند

متیوآرنولد - دکتر حسین الهی قمشه ای

بیایید بیایید به گلزار بگردیم

این وبلاگ را با استعانت از پروردگار عزیزو به اشارت حضرت مطرب می نویسم. اهتمام من بر این است که در این ایینه گلزار جهان را به نمایش بگذارم. گلزاری که سالها پیش حضرت مولانا درعرصه حمله مغول خنیاگرآن بود. و امید آنکه همت پاک کیمیاگران شادی تا جان در بدن دارم بدرقه راهم باشد و جز به ستایش شادی و شادی آفرین چیزی ننویسم.
جستجوگری هستم که راستی را در مستی می جویم که خرد از مستی عشق می زاید و به گفته اسدی طوسی:
عروسیست می ، شادی آئین او که شاید « خرد» داد ، کابین او
اولین «پست» را نثار خنیاگران شادی می کنم:
......
اگر قافله بشریت هنوزفرونیفتاده و هلاک نشده است
سپاس و منت شماراست
پس در این ساعت نیاز
که قوم شما از پای در آمده
و نشاط زندگی از کف داده اند
شما چون فرشتگان و کروبیان
با فروغ عشق الهی رخ نمایید
و چون فانوس های امید در دیده خستگان ظاهر شوید
که در دلهای شما سستی راه ندارد
و با زبان شما کاهلی بیگانه است
و پیشانی شما هیچ گاه نقش ملالت نمی گیرد
پس در قافله ما فرود آیید
که با شنیدن آوای شما
ترس و اضطراب و نومیدی از ما می گریزند
به میان آیید
خفتگان را بیدار کنید
گمراهان را فرا خوانید
خستگان را توان بخشید
و دلیران را ستایش کنید و نیرو افزایید
و همه را به انتهای بیابان
تا شهر خداوند رهنمون شوید

متیوآرنولد ( دکتر حسین الهی قمشه ای)

ساقی